سوتي هاي لفظي

چند تا از سوتي هاي لپي كه دوستان و اطرافيان دادن رو اينجا مي نويسم:

- يك كيلوش ۳۰۰ گرمه!

- شيشه نوشابه پلاستيكي

- مهندسان داروساز

- رفته باغچه رو بشوره!!  

- يه خوشه انار بچين!

چيپس

اين سوتي هم جالبه:

يه شب با يكي دوستام تو پارك بوديم. چيپس گرفته بوديم و آبميوه.

منم عادت دارم قبل از اينكه آبميوه رو باز كنم تكونش ميدم. حواسم نبود كه الان چيپس تو دستمه و چيپس واقعا نيازي به تكون دادن نداره !!

آره!  داشتم چيپسو تكون مي دادم!  دوستم كلي بهم خنديد!

بنزين

اين سوتي رو بدون هيچ مقدمه اي ميخوام بگم:

رفته بودم پمپ بنزين بنزين بزنم.  كارت سوختم رو در آوردم در باك رو هم باز كردم.

بعد يه لحظه ديدم دارم كارت سوخت رو مي كنم تو باك!!

يخچال

يكي از سوتي هاي جالبي كه دادم اين سوتي بود:
از اونجايي كه من پسر بسيار كدبانويي هستم  مثل هميشه ميخواستم چاي درست كنم.
يه جعبه شيريني هم كنار دستم بود كه ميخواستم وقتي قوري پر شد و گذاشتمش روي سماور،
جعبه شيريني رو هم ببرم بذارم توي يخچال.  فكر كنم بقيه شو مي تونيد حدس بزنيد!!
قوري كه پر شد بردم گذاشتمش تو يخچال!!   (خوب شد كسي خونه نبود!)

سوتي 1

اولين سوتي كه يادم مياد اينه:

يه روز با دوستام توماشين بوديم داشتيم مي رفتيم كه رسيديم به يه چراغ راهنمايي.

من مي ديدم كه چراغ سبزه ولي اصلا حواسم نبود كه وقتي چراغ سبزه بايد رفت!

... و خيلي تميز دقيقا پشت خط عابر وايسادم. دوستم با تعجب نگام كرد! يه لحظه فهميدم

كه چه سوتي ضايعي دادم

شروع مي كنيم

سلام به همه

امروز دوشنبه است و من حدود يكساعته كه از خواب بيدار شدم.

خيلي وفت بود قصد داشتم يه وبلاگ اين مدلي درست كنم كه بالاخره دست به كار شدم و ساختمش.

من حدود دو سه ماهيه كه واقعا كم حافظه شدم و سوتي هاي خفني ميدم

ميخوام سوتيهامو اينجا براتون بنويسم. همينجوري!   تا بعد...